299
وقتی خداحافظی میکنیم
چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد
کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن . . .
وقتی خداحافظی میکنیم
چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد
کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن . . .
این روزها آنقدر شکسته ام ،
که عصا به دست راه میرود دلم !
هزار کلمه
برجای خالی ات ریختم اما پر نشد
به گمانم از جنس بی نهایتی
سر به هوا نیستم،
اما همیشه چشم به آسمان دارم.
حال عجیبیست
دیدن همان آسمان
که شاید تو دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای
آنان که بودنت را قدر نمی دانند
رفتنت را “نامردی” میخوانند . . .
همه ی پل های پشت سرم را خراب کردم ؛
از عــمد ….
راه اشــتباه را نباید برگشت … !!!
قاصدکها هم مانند تو
بعد از کلی آرزو مرا ترک گفتند
انگار این رسم طبیعت است !
این روزها هوای مرا نداری ،
خفه نمیشوی ؟
بی هوای من !
زندگی شبیه شعریست ؛
قافیه هایش با من ،
” تو ” فقط همیشه ردیف باش !
اون که از من گذشت ،
واسه من درگذشت …
پس روحش شاد
و یادش فراموش ...
از آدمــــــــها
دلگــــــیر نشــــــــو
نیش زدن طبیعت آنهاست
سالهاست به هوای بارانی
می گــــــــــویند:خرابــــــــــ
چه زیبا گفت مترسک
وقتی نمی شود رفت
همین یکـ پا هم اضافیست